دم خروس را باور کنیم یا "قسم حضرت عباس" را؟
پاسخى به صلاح مازوجی
حامد محمدى

بخشی از اپوزيسیون در تبیین شان از اوضاع جاری در جناح سرنگونی طلب ایستاده اند و نقاب سرنگونی طلبی را بر صورت خود نصب کرده اند اما سوال اینجاست علیرغم تاکید بر سرنگونی طلبی، این جبهه سرنگونی طلب است؟ آیا الزامات تئوریک و سبک کار این جریانات در راستای این تبیین عمل خواهد کرد یا سرنگونی طلبی برای این بخش از "اپوزيسیون" از خواستگاه طبقاتی قطب راست جامعه بلند خواهد شد؟ به فاکت زیر از مصاحبهٔ صلاح مازوجی در جهان امروز نگاهی‌ بیااندازید تا قضیه را کمی تئوریک تر باز کنیم و شالوده ی ابهام سرنگونی طلبی این طیف روشن گردد .

سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی پیش شرط  ایجاد هر تحول بنیادی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. بنابراین مبارزه برای سرنگونی رژیم یک وجه جدایی ناپذیر از استراتژی سوسیالیستی است. اما مبارزه برای سرنگونی این رژیم برای کمونیست ها یک مفهوم طبقاتی دارد و نه صرفا ضد رژیمی. با سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی طبقه سرمایه دار سلاح سیاسی خود را از دست خواهد داد و طبقه کارگر در صورت آمادگی و فراهم آوردن ملزومات تصرف قدرت سیاسی رهبری جامعه را بدست خواهد گرفت و بسوی بنا نهادن جامعه سوسیالیستی گام برخواهد داشت.

پروسه کسب قدرت سیاسی و عدم تشکل یابی طبقه ی کارگر خط قرمزی را برای سرنگونی طلبان فعلی فراهم کرده بود تا نه تنها به مسئله ی قدرت سیاسی فکر نکنند بلکه اصولا فرض چنين امر غیرمحالی را محال و ممنوعه تصور کنند!! با این حال اولا مردود خواندن قدرت سیاسی بدون تشکل طبقه کارگر و شرکت در امر سرنگونی!! تناقضی است که به راحتی نمی توان از آن عبور کرد. و تا جایی که به تئوری این طیف مبنی بر "ابتدا طبقه را متشکل کنید و بعد به قدرت نگاه کنید" بر میگردد، مستلزم نفی شرکت در امر سرنگونی است و قبول فرض ابتدایی مستلزم نفی حکم است. در ثانی اولا متشکل کردن طبقه آگاه به منافع طبقاتی یک امر اثباتی است. نمی توان طبقه کارگر را با مبارزات ضد رژیمی و معیارهای سرنگونی خواهی و پلاتفرم های سلبی در دوران انقلابی به منافع مستقل طبقاتی خود آگاه کرد مگر حزب کمونیست مترصد هرگونه روزنه‌ای برای گرفتن قدرت باشد. حتی با ۵ درصد طبقه کارگر تا بتواند با مبنا قرار ددان نه خود آری جامعه را نیز پشت سر آلترناتیو خود بسیج کند. در ثانی اگر طبقه کارگر پیش شرط های اثباتی را برای متشکل شدن طبق معیارهای طبقاتی خود را داراست٬ و از منظر شما دوران انقلابی و سلبی میتواند دورانی برای بروز این نوع تشکل ها باشد٬ پس چرا سرنگونی آری و انقلاب سوسیالیستی نه؟ آخر دم خروس را باور کنیم یا "قسم حضرت عباس" را؟

مگر مدافعین حزب و قدرت سیاسی و گرفتن قدرت سیاسی با ۵ درصد طبقه کارگر "بلانکیست" های خبیثی نبودند که هیچ ربطی به طبقه کارگر نداشتند؟ چه شد که تا بحث تعویض قدرت سیاسی در جامعه مطرح گشت شما یکشبه سرنگونی طلب شدید در حالی که مدام از عدم تشکلیابی طبقه کارگرسیاه بر روی سفید گوش هر انسان مبارزی را کر میکردید .

بالاخره سرنگونی که شما سنگ آن را به سینه می زنید قرار است چه کسی قدرت بگیرد؟ اگر از منظر شما پروسه سرنگونی با قطب راست جامعه خاتمه می یابد چرا اصولا سرنگونی طلب شدید و اصولا چپ در این سرنگونی باز هم قرار است گروه فشار و حاشیه شین قدرت شود؟ و اگر قرار است و یا حداقل قطب چپ جامعه شانسی برای گرفتن قدرت سیاسی دارد٬ اولا چگونه؟ مکانیسمش چیست؟ طبقه کارگر با آگاهی های سرنگونی خواهانه یا آگاهی سوسیالیستی؟ ثانیا نمیتوان مدام سرنگونی طلبی را مثل آب خوردن بالا کشید اما مکانیسمش را بدون طبقه کارگر آگاه به آگاهی طبقاتی توضیح نداد مگر آنکه به قول صلاح مازوجی عطای قدرت را به لقایش واگذار کرد. یعنی‌: طبقه کارگر در صورت آمادگی و فراهم آوردن ملزومات تصرف قدرت سیاسی رهبری جامعه را بدست خواهد گرفت، که ما به ازائ این جمله در معنی‌ نفی میشود، در صورت عدم آمادگی طبقه کارگر این کار را به بوژوازی واگذار می‌کند. چون قدرت سیاسی در این شرایط میوهٔ ممنوع برای "احزاب کمونیست" از جنس حزب صلاح مازوجی است .

تا جایی که جامعه این جریانها را به عنوان نماینده کمونیسم در جامعه بشناسد به نظرم می بایست جهت گیری این طیف را به عنوان نماینده ی قطب راست جامعه، افشا کرد .

این طیف پس مانده تئوريسین های جان و دل باخته ۲ خردادی می باشند که فقط عطای شال و عبای سبز موسوی را به لقای خاتمی واگذار کردند، و اگر با پروژه ۲ خرداد بار و بندیل پروسه های جدایی از احزاب کمونیستی را نبستند از عدم توهمشان به آمال و آرزوهاى دیرینشان نبود بلکه اصولا هیچ شانسی را برای چانه زنی صرف در بالا نمی دیدند. و بر خلاف هم کیشان گذشته، پروژه "اصلاح در چهارچوب همین رژیم سرمایه داری" را اصولا پیچیده تر از یک واگذاری ساده انتخاباتی به جناح از قدرت مانده ارزیابی کرده و اصولا همچون غرب و راست پرو غربی با درک صحیح تری از مکانیسم جامعه، سرنگونی و جدال های جناحی، منافع طبقاتی خود را ضرب و جمع و از قطب کمونیست جامعه منها کردند .

این بخش از اپوزيسیون قرار است در روز سرنگونی با طبل عاریت گرفته از بورژوازی، "قدرت سیاسی ممنوع" را از نوفل لوشاتو به فرودگاه تهران رهسپار کنند و دو دستی قدرت را تحویل بورژوازی بدهد. این چپ های الوسیونیستی قرار است اگر قدرت سیاسی در رحمت خود را به سوی کمونیست ها باز کند و لبخندی هم بنا بر انتخاب جامعه به آنها بزند٬ همچون "جن زده ها" قلم بر دست گیرند که "هیهات من الضله" این "از تبیین مارکس خارج است" و بلای شوروی بر سر ما خواهد آمد! و به قول حکمت اینان کسانی هستند که حاضر نیستند در کلوپ خودی ها حتی نام نویسی کنند. این چپها قرار است از مدافعین تز "تاریخ را به دست رشد نیروهای مولده بسپارید" (نوعی تبیین الوسیونیستی جدید که پیش شرط قدرت سیاسی را تشکل توده‌ای و طبقاتی میداند ولاغیر) بشوند تا مبادا "بورژوازی برمد" و قدرت سیاسی برایشان غیر قابل هضم شده و از گلویشان پایین نرود .

* بخش بيشتر اين يادداشت را در مقاله ديگرى با عنوان "قدرت سياسى ممنوع" در تاريخ ١٠ ژانويه ٢٠١٠ توسط همين قلم انتشار يافت که به دليل نزديکى به موضوع  مورد بحث استفاده از آن منبع را لازم دانستم. براى خواندن اين يادداشت به آدرس زير مراجعه کنيد.

http://laborcommunist.blogspot.com/2011_01_01_archive.html